پیچیده اما ساده مثل بارون

ساخت وبلاگ
به نام خداتولد پسر فروغ همسایه مان را تبریک گفتم گفت بسیار تحت تاثیر واقع شده وغافلگیر شده یادم بوده- تولد عادله راهم تبریک گفتم وکادویی فرستادم خوشحال شد-تولد مهدی برادر زاده همسرم را هم تبریک گفتم خوشحال شد وکادویی فرستادم-تولد علی را هم تبریک گفتم؛ خوشحال شد؛ برای همه آنان وخودم که تولدم هم هست؛ آرزوی سلامت و عاقبت به خیری دارم- خواهرم کارتم را برای انتقال وجه به دستگاه کارت خوان بانک برد که آن را خورده بود و تا امروز شنبه صبر کردم که بیایم از شعبه کارت را بگیرم؛ داستانی است واقعاً این کارها-سری به موسوی زدم واحوال پرسی کردم ؛ جوان خوب وبا احساسی است- سری به گلزار هم زدم واحوال پرسی کردم خیلی خوشحال شد واز مصائب یک صندوق قرض الحسنه گفت که کلاهبرداری های بزرگ کرده-سری هم به موالی زاده زدم وخیلی خوشحال شد -گوشی تلفن مادرم دچار مشکل میشود مرتب که گویا باطری آن است برایش باطری تهیه کردم وشانس آوردم که پیدا شد؛ بعید است البته چندان گوشی کار کندوبرای مودم های اینترنت هم درپی باطری ام که یافت نمیشود ودر جایی سفارش دادم با قیمت گزاف شاید دوتا پیدا شود- مقداری دیگر وسایل توسط میلاد خریدم که امیدوارم بتوانم ببرم آنها را- زیبایی تماس واحوال پرسی کرد وتبریک تولد گفت؛ تشکر کردم از توجهش- گرایش تلفنی در خصوص وکیل ونحوه دادخواست مشورت کرد- مولایی تماس واحوال پرسی کرد وتبریک تولد گفت- علی میرصادقی هم با برادرش اما جداگانه تبریک گفتند که غافلگیر شدم- خمیس آبادی احوال پرسی کرد تشکر کردم- عبادی وپسرهایش هم جداگانه تبریک گفتند تشکر کردم- جعفری دوست جوانم احوال پرسی وتشکر کردم از توجه وپیام تبریکش- سری به زمین پدرم زدم واحوال پرس عبدویس هم شدم از رفتار خانواده بطور تلویحی گله داشت که به او نف پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 64 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 17:45

به نام خداباران وبرف شدید تهران وخراسان واستانهای همجوار را فرا گرفته وبرکات الهی شامل حال شده وامیدوارم که بتوان از این برکات الهی بدرستی بهره برداری کرد؛ بعض شهرها ومناطق دچار مشکلات گرمایشی شده اند که ان شاالله با تمهیدات لازم رفع شود- سری به همسر مرحوم سید رضا ومادرش زدیم؛ مادرم توان آمدن نداشت وتلفنی با علی برادرش وبتول ونورالدین هم صحبت کردیم؛ بسیار از رفتارهای خانواده با خودش شاکی است- سری به آزما زدیم و خیلی خوشحال شدند؛ دختر خانمش هم نبود ومنزل خواهرش بود؛ جلوی منزلشان خانواده مصاحب بودند که برادر کریم جراح را دیدم واحوال پرسی کردیم خوشحال شدم- خواستم سری به نسرین دختر خاله ام ومادر فرانک بزنم که نبودند وبعدا اگر بتوانم میروم- شب به بازار عربهای شیلنگ آباد رفتم و ادوکلن عربی ودمپایی خریدم؛ ارزان است نسبتاَ- به امید گفتم آرمان را ببرد وبرای او وخودشان از سوپری خرید کند که برد- امروز هم پیام های متعددی برای تولدم رسید که با تشکر فراوان از همه عزیزانم از یکایک آنان تشکر کردم- منوچهر تلفنی احوال پرسی کرد تشکر کردم از توجهش وتازه مطلع شده بود برای عمو تسلیت گفت- حسن تماس واحوال پرسی کرد- یکی از دوستان مشورتی حقوقی وقضایی داشت که با یکی از وکلا مشورت کردم- خاله وهمسرش تماس واحوال پرسی کردند تشکر کردم- عمو غلام وسروش وشهرام وزی زی ومخمل هم جداگانه تماس وتبریک گفتند که تشکر کردم- ایمان پیامک مریم را برایم فرستاد که تبریک گفته بود؛ خوشحال شدم وتشکر کردم وشنیدم پارسال گوش اش را عمل کرده والان گفتار درمانی میرود تا از گوش به نحو صحیح استفاده کند، خوشحالم وآرزوی بهبودی کامل برایش دارم- کبری مجددا تماس وخواست از آن مسیر بروم وسری به آنها بزنم وباید ببینم چه باید کرد؟- پیام به ک پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 77 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 17:45

به نام خدااز روز ۱۶ دی تا الان روز نوشت هایم را ننوشته بودم والان چند ساعت است پیوسته در حال نگارش وتایپ آنها بودم که امروز فعلا معوقات روز نوشت پایان یافت(۱۰روز)-سری به قریشی زدم و احوال پرسی واز کربلا هم هدایایی گرفته بود داد؛ تشکر کردم؛ درفشان هم آمد وخوشبختانه مشکلاتش حل شده واز دیروز مشغول به کار شده؛ خوشحال شدم- سری به نسرین وهمسرش و بچه ها زدم وشکر خدا پسرش خوب بود واز دیدنشان خوشحال شدم- دوباطری مودم بالاخره سفارش دادم وهرکدام یک میلیون تومان!!!عجیب داستانی است- دکتر حسین دارو تهیه کرده تقویتی وبرایم فرستاد تشکر کردم از توجهش؛ بیرون بودم و خودش را ندیدم- جعفری نژاد تلفنی از مراجعه به مرجع زندانها واطلاع واقناع پدر زنش از کلاهبرداری بودن آن پیام زندانی گفت وتشکر از راهنمایی کرد- یکی از دوستان تماس واحوال پرسی کرد واز کار هایش ودر حقیقت بیکاری فعلی اش گفت- لادن همسایه مان تماس وتسلیت گفت واز عمل جراحی مجدد چشم مادرش وحال پدرش گفت؛ تشکر کردم- بهروز همسایه مان برای میلاد وضامن وشروط آن گفت وتوصیه کرد به شعبه مجددا مراجعه کند- آزما تماس وتبریک تولد خودم وهمسرم را گفت بنظرم دخترش گفته بود- امین بالاخره مجال پیدا نکرد که نامه اش را گمرک ببرد تحویل بدهد؛ یکی از منسوبینم زحمت کشید وآن را فرستاد که ثبت دبیرخانه گمرک شد؛ امین برای تولدم هم متنی یادداشت وفرستاد که در حد من نبود واغراق کرده بود تشکر کردم از او؛ نامه امیدرا هم یکی از منسوبین تایپ کرده وعصر رفته بود آن را امضا کرد که ایشان قبول زحمت کرده وبفرستد وآمین را هم دیده بود وچون مدتی بود امید را ندیده بود گفت ابتدا کمی غریبه بودن در آورده؛ امید گفت خیلی دلم برایش تنگ شده بود- عمران احوال پرسی کرد وتشکر کردم وحال آمین را پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 86 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 17:45